پرسش عجیبی به نظر میرسد؛ اما به راستی سرعت سیر زمان چقدر است؟ آشکارا اینگونه پاسخ میدهیم که سرعت زمان دقیقاً برابر با ۶۰ ثانیه در هر دقیقه است. اما پژوهشی اخیر پیرامون نحوهی دریافت حسی ما انسانها از این متغیر آشنا نشان میدهد که زمان، مفهومی شدیداً پیچیدهتر از تصورات ذهنی پیشین ماست.
احساسات ما پیرامون مفهومی چون زمان، منحصر به مراودات روزمرهمان است؛ اینکه مثلاً سرگرم بودن به یک موضوع جذاب و یا کسالتآور بودن آن تا چه حد بر احساس سیر ثانیهها تأثیر میگذارد.
پیوند لذتها و این احساسات زمانمحور آنقدر عمیق و ریشهدار است که پژوهشگران آمریکایی توانستهاند تنها به مدد شبیهسازی تجربیات گوناگون ما در قبال برخورد با سیر زمان، احساس سرگرم بودن را به افراد حاضر در آزمایش القا نمایند.
طی این پژوهش که در دانشگاه «سنت توماس» ایالت مینهسوتا صورت پذیرفت؛ دانشمندان با تعویض پنهانی کرونومترها، افراد داوطلب را ناخواسته به باور یک احساس آشنا واداشتند؛ اینکه مثلاً انجام یک عمل ۵ و یا ۲۰ دقیقهای، به باورشان ۱۰ دقیقه به طول انجامیده است.
پروفسور «آرون سکت»، سرپرست این پژوهش میگوید: «در شرایط کنترلشده میتوانیم احساسات زمانمحور مردم را به آسانی دستکاری کنیم». آنها دریافتند اشخاصی که به پذیرش سیر سریع زمان واداشته شده بودند، از لذت خود حین تجربهی این کار میگفتند و آنهایی که بالعکس، احساس سیر کند ثانیهها را تجربه میکردند؛ واکنشی متضاد نسبت به کار خود ابراز میداشتند.
این پژوهش به روشنی نشان داد که تجربهی حسی گذر زمان با سرعتهای متفاوت، نتیجهی مستقیم میزان لذتمان از لحظهلحظهی زندگی است. با این حال هرچند احساس سیر زمان از نگاه یک انسان، شالودهی این آزمایش را شکل میداد؛ اما سکت در خصوص تجربهی حقیقی مفهوم «زمان» اعتقادی به این تجربیات ندارد.
زمان از دید ما
با وجود آنکه نمونههای پرشماری از تغییرات چشمگیر الگوی درک زمان از سیر شدیداً آهستهی آن حین وقوع تصادفات جادهای گرفته تا گذر پرسرعتش از نگاه یک فرد مست را شنیدهایم؛ اما فرآیندهای مغزی دخیل در ایجاد این احساسات متقابل، همچنان همچون رازی سر به مهر حل نشده باقی ماندهاند. پروفسور «جان ویردن»، روانشناس زمانی دانشگاه کیل میگوید: «هیچگونه توافقی بر سر [ماهیت] اساس زیستی قوهی ادراک زمان موجود نیست.
مقالات فراوانی منتشر شده اما تماماً ضد و نقیضاند». او همچنین اساس روشهای مطالعاتی دیگر حوزههای علم روانشناسی را وابسته به مطلق انگاشتن مفهوم زمان میداند.
مثلاً دانشمندان به طولموج رنگهای گوناگون و نظام زیستی شبکیهی چشم انسان پی بردهاند و از اینرو مشکلی در تعیین نقطهی آغاز فرآیند «دیدن»، پیش روی خود نمیبینند. اما در خصوص پژوهش پیرامون احساسات دخیل در سیر زمان، هیچ راه دیگری جز بررسی روایتهای مردمی از تجربهی این احساس، باقی نیست.
در این مورد نیز حتی ویردن معتقد است که گزارشات دریافتی اغلب متضاد با یکدیگرند. او بهعنوان نمونه، به واکنش مادرش که اغلب میگوید «ظاهراً روزها تا ابد میمانند؛ اما ماهها میگذرند»، در قبال مواجههی با این احساس اشاره میکند.
اما مشکل اینجاست که اشارات مردم به احساسات شخصیشان، هم ریشه در تجربهی مفهوم زمان دارد و هم در تأثیرپذیریشان از تغییرات دمادم این متغیر بحثبرانگیز.
زمانی که از آنها پیرامون درکشان از سیر مطلق زمان و نیز سیر ذهنی آن حین انجام یک عمل سؤال میشود؛ آنها ذهنشان را سریعاً معطوف به مقایسهی سیر زمان از روی عقربههای ساعت و محاسبهی تقریبی میزان زمانبر بودن آنکار از دید خود میکنند.
از اینرو مادر ویردن در آن لحظه هرچند احساس گذر کند زمان را دارد؛ اما با نگاهی مختصر به یک ماه گذشته و کارهایی که در این مدت انجام داده، بازهی زمانی سپریشده را کوتاه و گذرا قلمداد میکند؛ که این دو گفته آشکارا متناقض است.
با این حال او محاسبهی سرعت سیر زمان را امکانپذیر میداند؛ حتی اگرچنانچه نتایج آن در تعارض با اصول فیزیک باشد. روانشناسان در آزمایشهای متعددی نشان دادهاند که مردم با قرارگیری در شرایط هیجانآوری چون تماشای فیلمهای پر زد و خورد، از سیر سریع زمان گفتهاند، و بالعکس از آهسته گذشتن آن در اوضاع کسالتآور همچون نشستن متوالی در اتاق انتظار یک پزشک. این تجربیات، تنها بخشی از قضاوت مردم پیرامون مفهوم زمان است؛ اما بهگفتهی ویردن هیچ تردیدی در حقیقت وقوع این تغییرات ذهنی وجود ندارد.
زمان از دید بدن
با توجه به گفتههای ویردن، اکنون میتوان پژوهش جدید روانشناسی به نام دکتر «مارک ویتمن» از «مؤسسهی حوزههای نهایی روانشناسی و سلامت ذهنی فریبورگ» را تا حدی جدی گرفت. پژوهش وی ظاهراً برآورد متقاعدکنندهای از فرآیندهای مغزی دخیل در تجربهی احساس زمان به دست میدهد.
ویتمن با بهرهگیری از دستگاه تصویربرداری fMRI جهت اسکن مغزی اشخاص داوطلب حین تخمین زدن بازههای زمانی گوناگون، به نشانهای معنادار از یک برانگیختگی عصبی در ناحیهای از مغر موسوم به «کورتکس اینسولار» پی برد. به گفتهی وی، این ناحیه مهمترین بخشی از مغز است که به تحریک احساسات جسمانی ما میپردازد و همین امر او را به ارائهی این فرضیه واداشت که احتمالاً احساس سیر زمان مبتنی بر میزان تحریکاتی است که مغز از جانب بدن دریافت میکند.
به اعتقاد او زمانیکه ما درگیر فعالیتهایی هستیم که بدنمان را از یاد میبریم (همچون تماشای یک فیلم هیجانانگیز و یا انجام فعالیتی لذتبخش)؛ گویی زمان نیز از یاد میرود. حال آنکه با آگاهی کامل از وجود بدنمان، همانند قرارگیری در شرایط مخاطرهآمیز، این ناحیه از مغز شدیداً تحریک شده و احساس گذر کند زمان به انسان دست میدهد.
از سویی، مطالعات پیشین نشان داده بود که ادراکات جسمانی ما، با احساساتی شدنمان افزایش مییابد و اگر فرضیهی ویتمن از صحت کافی برخوردار بوده باشد؛ همین امر است که علت سرعتهای گوناگون سیر زمان در شرایط گوناگون محیطی از دید ما را توجیه میکند. او میگوبد: «اگر زندگی پر از احساساتی داشته باشید؛ اگر از وجود خود و آنچه در پیرامونتان در حال وقوع است آگاه باشید؛ زمان برایتان به کندی میگذرد».
پژوهش ویتمن همچنان در مرحلهی نوباوگی است و به اعتراف خودش تنها زمانی میتوان آن را در حوزهی تحقیقات رسمی گنجاند که دستکم پنج پژوهشگر و ۱۰ فرضیه موجود باشد.
بدین ترتیب پیش از آنکه سفر روانشناختی خود را به سوی کشف راز ماهیت «زمان ذهنی» آغاز کرده و یا با تغییر رفتار خود به سمت و سوی یک زندگی پر از احساس، سعی در دستیابی به عمری طولانیتر کنید؛ بهتر این است که با خواندن گفتهای از ویردن این مقاله را به پایان برید.
«به یاد داشته باشید که زمان در حقیقت تند یا کند نمیگذرد، چون نمیتواند. ما به زمان چسبیدهایم و او با همان سرعتی که میرود، سپری میشود. زمان مطلق، تنها یکیست و آن همانی است که با ساعت محاسبه میشود.»
احساسات ما پیرامون مفهومی چون زمان، منحصر به مراودات روزمرهمان است؛ اینکه مثلاً سرگرم بودن به یک موضوع جذاب و یا کسالتآور بودن آن تا چه حد بر احساس سیر ثانیهها تأثیر میگذارد.
پیوند لذتها و این احساسات زمانمحور آنقدر عمیق و ریشهدار است که پژوهشگران آمریکایی توانستهاند تنها به مدد شبیهسازی تجربیات گوناگون ما در قبال برخورد با سیر زمان، احساس سرگرم بودن را به افراد حاضر در آزمایش القا نمایند.
طی این پژوهش که در دانشگاه «سنت توماس» ایالت مینهسوتا صورت پذیرفت؛ دانشمندان با تعویض پنهانی کرونومترها، افراد داوطلب را ناخواسته به باور یک احساس آشنا واداشتند؛ اینکه مثلاً انجام یک عمل ۵ و یا ۲۰ دقیقهای، به باورشان ۱۰ دقیقه به طول انجامیده است.
پروفسور «آرون سکت»، سرپرست این پژوهش میگوید: «در شرایط کنترلشده میتوانیم احساسات زمانمحور مردم را به آسانی دستکاری کنیم». آنها دریافتند اشخاصی که به پذیرش سیر سریع زمان واداشته شده بودند، از لذت خود حین تجربهی این کار میگفتند و آنهایی که بالعکس، احساس سیر کند ثانیهها را تجربه میکردند؛ واکنشی متضاد نسبت به کار خود ابراز میداشتند.
این پژوهش به روشنی نشان داد که تجربهی حسی گذر زمان با سرعتهای متفاوت، نتیجهی مستقیم میزان لذتمان از لحظهلحظهی زندگی است. با این حال هرچند احساس سیر زمان از نگاه یک انسان، شالودهی این آزمایش را شکل میداد؛ اما سکت در خصوص تجربهی حقیقی مفهوم «زمان» اعتقادی به این تجربیات ندارد.
زمان از دید ما
با وجود آنکه نمونههای پرشماری از تغییرات چشمگیر الگوی درک زمان از سیر شدیداً آهستهی آن حین وقوع تصادفات جادهای گرفته تا گذر پرسرعتش از نگاه یک فرد مست را شنیدهایم؛ اما فرآیندهای مغزی دخیل در ایجاد این احساسات متقابل، همچنان همچون رازی سر به مهر حل نشده باقی ماندهاند. پروفسور «جان ویردن»، روانشناس زمانی دانشگاه کیل میگوید: «هیچگونه توافقی بر سر [ماهیت] اساس زیستی قوهی ادراک زمان موجود نیست.
مقالات فراوانی منتشر شده اما تماماً ضد و نقیضاند». او همچنین اساس روشهای مطالعاتی دیگر حوزههای علم روانشناسی را وابسته به مطلق انگاشتن مفهوم زمان میداند.
مثلاً دانشمندان به طولموج رنگهای گوناگون و نظام زیستی شبکیهی چشم انسان پی بردهاند و از اینرو مشکلی در تعیین نقطهی آغاز فرآیند «دیدن»، پیش روی خود نمیبینند. اما در خصوص پژوهش پیرامون احساسات دخیل در سیر زمان، هیچ راه دیگری جز بررسی روایتهای مردمی از تجربهی این احساس، باقی نیست.
در این مورد نیز حتی ویردن معتقد است که گزارشات دریافتی اغلب متضاد با یکدیگرند. او بهعنوان نمونه، به واکنش مادرش که اغلب میگوید «ظاهراً روزها تا ابد میمانند؛ اما ماهها میگذرند»، در قبال مواجههی با این احساس اشاره میکند.
اما مشکل اینجاست که اشارات مردم به احساسات شخصیشان، هم ریشه در تجربهی مفهوم زمان دارد و هم در تأثیرپذیریشان از تغییرات دمادم این متغیر بحثبرانگیز.
زمانی که از آنها پیرامون درکشان از سیر مطلق زمان و نیز سیر ذهنی آن حین انجام یک عمل سؤال میشود؛ آنها ذهنشان را سریعاً معطوف به مقایسهی سیر زمان از روی عقربههای ساعت و محاسبهی تقریبی میزان زمانبر بودن آنکار از دید خود میکنند.
از اینرو مادر ویردن در آن لحظه هرچند احساس گذر کند زمان را دارد؛ اما با نگاهی مختصر به یک ماه گذشته و کارهایی که در این مدت انجام داده، بازهی زمانی سپریشده را کوتاه و گذرا قلمداد میکند؛ که این دو گفته آشکارا متناقض است.
با این حال او محاسبهی سرعت سیر زمان را امکانپذیر میداند؛ حتی اگرچنانچه نتایج آن در تعارض با اصول فیزیک باشد. روانشناسان در آزمایشهای متعددی نشان دادهاند که مردم با قرارگیری در شرایط هیجانآوری چون تماشای فیلمهای پر زد و خورد، از سیر سریع زمان گفتهاند، و بالعکس از آهسته گذشتن آن در اوضاع کسالتآور همچون نشستن متوالی در اتاق انتظار یک پزشک. این تجربیات، تنها بخشی از قضاوت مردم پیرامون مفهوم زمان است؛ اما بهگفتهی ویردن هیچ تردیدی در حقیقت وقوع این تغییرات ذهنی وجود ندارد.
زمان از دید بدن
با توجه به گفتههای ویردن، اکنون میتوان پژوهش جدید روانشناسی به نام دکتر «مارک ویتمن» از «مؤسسهی حوزههای نهایی روانشناسی و سلامت ذهنی فریبورگ» را تا حدی جدی گرفت. پژوهش وی ظاهراً برآورد متقاعدکنندهای از فرآیندهای مغزی دخیل در تجربهی احساس زمان به دست میدهد.
ویتمن با بهرهگیری از دستگاه تصویربرداری fMRI جهت اسکن مغزی اشخاص داوطلب حین تخمین زدن بازههای زمانی گوناگون، به نشانهای معنادار از یک برانگیختگی عصبی در ناحیهای از مغر موسوم به «کورتکس اینسولار» پی برد. به گفتهی وی، این ناحیه مهمترین بخشی از مغز است که به تحریک احساسات جسمانی ما میپردازد و همین امر او را به ارائهی این فرضیه واداشت که احتمالاً احساس سیر زمان مبتنی بر میزان تحریکاتی است که مغز از جانب بدن دریافت میکند.
به اعتقاد او زمانیکه ما درگیر فعالیتهایی هستیم که بدنمان را از یاد میبریم (همچون تماشای یک فیلم هیجانانگیز و یا انجام فعالیتی لذتبخش)؛ گویی زمان نیز از یاد میرود. حال آنکه با آگاهی کامل از وجود بدنمان، همانند قرارگیری در شرایط مخاطرهآمیز، این ناحیه از مغز شدیداً تحریک شده و احساس گذر کند زمان به انسان دست میدهد.
از سویی، مطالعات پیشین نشان داده بود که ادراکات جسمانی ما، با احساساتی شدنمان افزایش مییابد و اگر فرضیهی ویتمن از صحت کافی برخوردار بوده باشد؛ همین امر است که علت سرعتهای گوناگون سیر زمان در شرایط گوناگون محیطی از دید ما را توجیه میکند. او میگوبد: «اگر زندگی پر از احساساتی داشته باشید؛ اگر از وجود خود و آنچه در پیرامونتان در حال وقوع است آگاه باشید؛ زمان برایتان به کندی میگذرد».
پژوهش ویتمن همچنان در مرحلهی نوباوگی است و به اعتراف خودش تنها زمانی میتوان آن را در حوزهی تحقیقات رسمی گنجاند که دستکم پنج پژوهشگر و ۱۰ فرضیه موجود باشد.
بدین ترتیب پیش از آنکه سفر روانشناختی خود را به سوی کشف راز ماهیت «زمان ذهنی» آغاز کرده و یا با تغییر رفتار خود به سمت و سوی یک زندگی پر از احساس، سعی در دستیابی به عمری طولانیتر کنید؛ بهتر این است که با خواندن گفتهای از ویردن این مقاله را به پایان برید.
«به یاد داشته باشید که زمان در حقیقت تند یا کند نمیگذرد، چون نمیتواند. ما به زمان چسبیدهایم و او با همان سرعتی که میرود، سپری میشود. زمان مطلق، تنها یکیست و آن همانی است که با ساعت محاسبه میشود.»